قدیما آدم حسابی بیشتر پیدا می شد.
اگر هم کسی از بالا نگاهت می کرد، سختت نبود،
چه بسا به خودت می اومدی که چقدر کم داری، چقدر عقبی ، چقدر باید تلاش کنی تا سطح خودتو بالا ببری
نگاههای از بالا به پایین، نگاه عاقل اندر سفیه نبود، نگاه پدرانه بود.
قدیما آدم حسابی بیشتر پیدا می شد.
اگر هم کسی از بالا نگاهت می کرد، سختت نبود،
چه بسا به خودت می اومدی که چقدر کم داری، چقدر عقبی ، چقدر باید تلاش کنی تا سطح خودتو بالا ببری
نگاههای از بالا به پایین، نگاه عاقل اندر سفیه نبود، نگاه پدرانه بود.
بنده خدایی می گفت من به شدت با دمکراسی مخالفم!
علتش هم این بود که یکبار توی یک جمع فامیلی رأی گیری کرده بودند که ناهار چی بخورند،
پفک و چیپس بیشتر از همه رأی آورده بود!
علتش این بود که جمعیت بچه ها بیشتر از بقیه بودند!
ایهاالناس، من با دمکراسی مخالف نیستم! اما تا وقتی مردم به رشد لازم نرسیده باشند، دمکراسی هم دردی رو از جامعه درمان نمی کنه.
جلوی خونه مون چاله ای هست که یکبار چرخ ماشینم افتاد توش
اینجور مواقع کمتر کسی به داد آدم می رسه
کلی مصیبت کشیدم تا بالاخره همسایه ی خوش اخلاقی به کمکم اومد و ماشین رو از چاله درآوردیم
این روزا وجود اون چاله بیشتر نگرانم می کنه و بیشتر احتیاط می کنم موقع پارک کردن
چون چند وقت قبل همسایه مون به رحمت خدا رفت...
بنظر من اگر راهکاری پیدا کنیم به مردم دنیا ثابت بشه خیلی از ما با کارهایی که می کنیم، حقیقتاً مسلمون نیستیم، راه برای دعوت بسیاری از مردم دنیا به دین اسلام هموار می شه.
طرف تو وبلاگش نوشته « من هر وبلاگی نظر میذارم ، ذوق مرگ می شن از این که اونجا شخصا حضور پیدا کردم »!
بنده هم از همین تریبون به مسئولین مملکت پیشنهاد می دم در راستای توسعه صادرات غیرنفتی، چندتا از این آدمها رو پیدا کنند برای صادر کردن «اعتماد به نفس» به اقصی نقاط عالم!
+ خواستم براش نظر بذارم. ترسیدم بیاد وبلاگم! ما که «ذوق» نداریم لابد همون «مرگ» ش نصیب مون می شه!!
اینایی که چنان ازتون پیش این و اون تعریف می کنند که براتون دردسر می شه،
همونایی هستند که یک روز چنان ازتون پیش اون و این بد می گن که فاجعه به بار میارن...
دیروز انیمیشن مینیون ها رو می دیدم. موجوداتی که دربدر دنبال کسی می گردند تا «نوچه»ش بشن!
حکایت بسیاری از ما آدمهاست
حتی به عمق خیلی جنگها، مبارزات و تلاش ها و انقلاب های دنیا که خوب نگاه کنی، می بینی آخر ماجرا دعوا سر عوض کردن اربابه! نوچه بودن توی ذات خیلی از ما رسوخ کرده. از آزادی تصور درستی نداریم.
از دیکتاتوری فرد درمیاییم تا به دیکتاتوری حزب برسیم، با حزب غالب درمی افتیم تا به دیکتاتوری رسانه ها تن بدیم،
نهایت اینکه آخر آخرش، بنده ی قدرت طلبی و شهوت و منیت های خودمونیم.