میرزاقلمدون

پراکنده نویسی های بی در و پیکر

میرزاقلمدون

پراکنده نویسی های بی در و پیکر

میرزاقلمدون

میرزاقلمدون آدمی بود بسیار لاغر، کمی بلند و با خطوط قیافه ای کاملا ظریف و رفتاری در کمال دقت. آدمی که حتا در تکان دادن دست و پا، و گرداندن چشم رعایت جوانب را می کرد و احتیاط های لازم را به عمل می آورد. می کوشید که اگر لباسی بر تن می کند، این لباس اگر آراسته نیست پاکیزه باشد و جامه اگر از شال کشمیر پرداخته نشده، لااقل از ماهوت چرب قبای حاجی بازاری ممتاز باشد.
میرزاقلمدون ها معمولا محجوب و کم رو و مؤدب بودند. با اندک سخن نادرستی سرخ می شدند و بردباری و ادب مخصوصی از خود نشان می دادند. همچنین در همه چیز و همه کار ظرافتی داشتند که هیچ طبقه ای در آن زمان این ظرافت را به کار نمی بست. در عصری که فرضا لقمه های به اصطلاح کله گربه ای متداول بود، میرزاقلمدون بسیار کم غذا می خورد، آهسته غذا می خورد و پاکیزه غذا می خورد.

پرویز ناتل خانلری ـ از کتاب نقد بی غش

طبقه بندی موضوعی

مواد لازم:

1. چند سوپر استار پرطرفدار خوش هیکل، آقایان بلندقد، عضلانی و گند دماغ،  خانمها چشم رنگی، بوتاکس زده، بینی عملی

2. چند دستگاه خودرو لوکس شاسی بلند، ویلای لاکچری و منازل شمال شهر ترجیحا داری استخر

3. یک داستان درپیتی اولیه جهت خالی نبودن عریضه

4. چند آقای ریشو، خانم چادری و یک باب مسجد و یک عدد قاب عکس محتوی عکس شهید

 

سوپراستارهای ردیف 1 را در قالب عشق های یکطرفه و مثلثی و شش ضلعی و ... سوار بر خودروهای لوکس در منازل لاکچری جابجا نموده و از ایشان تصویربرداری می کنیم. داستان درپیتی را از سایر فیلمها و سریالهای وطنی و غیروطنی سرهم بندی کرده و موسیقی و شعری مخاطب پسند به آن می افزاییم. نمای کلوزآپ برای چهره های غرق در  آرایش بانوان و نمای مدیوم شات برای نمایش هیکل توپ آقایان استفاده شود.

 ادویه جاتی چون تصادف و خیانت و خون و عروسی پایانی برای خوش طعم شدن بیشتر سریال و قطعاتی از جوک های کوچه و بازاری برای نمک داستان به کار می رود.

تذکر مهم: آقایان ریش دار و خانم های چادری (با کاربرد شنل در روش به کار گیری چادر) و مسجد و قاب عکس شهید برای اخذ مجوزهای قانونی در جایی از سریال چپانده شود.

۰ نظر ۱۰ آذر ۹۹ ، ۰۰:۴۸
میرزا قلمدون

از جمله محسنات وبلاگ نسبت به سایت شخصی اینه که اگر صاحب آن به دیار باقی سفر کنه نوشته هاش توی وبلاگ باقی می مونه. اما سایت شخصی همین که سررسید اشتراکش تموم بشه بسته می شه و نوشته ها هم به رحمت ایزدی می پیوندند.

 

امروز اومدم به وبلاگ قدیمی م سری زدم. خوبه که هنوز سرجاشه. خوبه که هنوز تصویری از گذشته های دور خودم رو توش می تونم ببینم و به این فکر کنم که چقدر ما آدما طی گذر زمان عوض می شیم. اونقدر که حتی خودمون رو به درستی به یاد نمیاریم...

 

اون طور که آمار نشون میده اینجا تقریبا دیگه خواننده ای نداره. مثل خونه ی قدیمی خالی که صدای خودت توش می پیچه ساکت و اسرار آمیزه! نه حس بدیه نه خوب. حس گذار تند زمان...

 

نوشته های قدیمی مثل عکسهای قدیمی آدم اند. اما بجای تغییرات ظاهری، می تونی تغییرات حسی و فکری خودتو توش ببینی. روابط خودت رو با آدمها طی سالهای طولانی نقد کنی و دست آخر به این برسی که :

این قافله ی عمر عجب می گذرد...

۱ نظر ۲۶ مهر ۹۹ ، ۱۷:۴۳
میرزا قلمدون

هوا رو به تاریکی می رفت. دوتایی از لابلای قبرها می گذشتیم. سکوت گورستان احاطه مان کرده بود. او جلوتر حرکت می کرد و من پشت سرش. همان لباس همیشگی تنش بود. پیراهن تترون مشکی و شلوار خاکی. پیراهن مشکی آن روزها لباس همیشگی ما شده بود. به طور ناباوارنه ای روزهایمان سخت می گذشت. هنوز چهلم شهادت عزیزی نرسیده، خبر رفتن عزیزدیگری از راه می رسید.

روزهای تلخی بود. خیلی تلخ...

گفت:‌ کتاب برزخ شهید دستغیب رو پیدا نکردم. تو بازار نیست. داری ش؟

جواب دادم:‌ فردا میارم برات

گفت:‌ پس فردا اعزامه... اگه آوردی باید هدیه بدی،‌ چون شاید نشه دیگه پسش بدم...

* *‌ *

یادم نیست چند روز بعدش از همون مسیر می گذشتم. همون موقع. لابلای قبرها، شاید بیست و چندروز بعد،‌ کمتر و بیشتر. اما زیاد طول نکشید. در همین حدود. سکوت بود و گورستان و صدای زوزه ی باد و هیاهوی شهر از دور. و من از سر خاکش برمی گشتم. تنها


#شهید_علیرضا_پسندیده

۱۶ مرداد ۹۷ ، ۱۰:۱۲
میرزا قلمدون

دنیای عواطف درونی‌مان، پر است از دوست‌داشتن‌هایی که کشته‌ایم، اما دفن‌شان نمی‌کنیم!

و این‌گونه تعفن مردارهای عاطفی، فضای احساس را خالی از سکنه می‌کند.

۱ نظر ۲۲ خرداد ۹۷ ، ۱۰:۵۴
میرزا قلمدون

برنی سندرز سناتور دموکرات در توییتی از واقعیت های اقتصاد آمریکا نوشت:

'وقتی ترامپ میگه اقتصاد ما در حال شکوفایی است بدانید:

- بیش از۴۰٪ مردم آمریکا ۴۰۰ دلار پس انداز برای یک پیشامد ناگوار ندارند
- ۴۳٪ استطاعت خرید مایحتاج اولیه زندگی را ندارند
- پارسال بیش از ۲۵٪ افراد بالغ از مراقبتهای ضروری پزشکی صرفننظر کردند زیرا پولش را نداشتند'

۰۷ خرداد ۹۷ ، ۰۷:۰۹
میرزا قلمدون
طی چهار روز اخیر، امروز برای سومین بار همسر محترمه رو بخاطر حال بحرانی‌ش بردم دکتر. صبح، تلفنی مطب و بیمارستان را شخم زدم تا بالاخره با خود آقای فوق‌تخصص تونستم صحبت کنم. مختصر و مفید شرح ماوقع را به زبان محترمانه و تعارفات معمول گفتم که چکیده‌ش به زبون خودمونی می‌شد: «جون مادرت مریض ما رو همین امروز ببین!»
برای دو سه ساعت بعدش وقت مطب داد و رأس ساعت خودمونو رسوندیم.

معاینه‌ی خوبی کرد و نسخه و آزمایش نوشت و نفس راحتی کشیدیم که لااقل درمان وارد مسیر درستی داره می‌شه. ویزیتش هم شد هشتادهزارتومن ناقابل که خب حلالش باشه! به هرحال به قول همسر، بیست و چندسال درس خونده و جون کنده تا شده این. اما نکته‌ی جالبی که وجود داشت و در مطب‌های دیگه هم دیده بودم، اعلان «کارت‌خوان نداریم» روی دیوار مطب بود، که یعنی پولی که بین من دکتر و شمای مریض مبادله می‌شه جزو اسرار مگو و محرمانه‌های فی‌مابینه و به بانک و دارایی و دولت و اداره مالیات هیچ ربطی نداره!

۱۶ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۴:۱۳
میرزا قلمدون

این روزها،‌ همه در رساندن خبرهای بد به یکدیگر پیشی می‌گیرند؛ 

فلان شهر شلوغ شد، 

فلان روستا را زلزله لرزاند، 

فلانی فردا اعدام می شود،

فلان جا دزدی شد...


این روزها چیزی که نیاز داریم،‌ کمی خبر خوب است!

کمی نگاه خوب،‌ حرف خوب،‌ نتیجه گیری خوب...

کمی خوش‌بینی، فقط کمی.

در حد اینکه :‌ دیروز باران بارید،‌ هوا چقدر لطیف است امروز! حال ما خوب است. چه زیباست لبخند نشسته بر عکس جدیدت...


بیاییم قبل از بازنشر هر خبر،‌ ابتدا به آثار آن روی مخاطب‌مان بیشتر فکر کنیم.


۱۳ دی ۹۶ ، ۰۸:۴۸
میرزا قلمدون

هیچ چیز به اندازه دوست و همراه خوب نمی تونه به آدم انگیزه خودسازی و تلاش بده و هیچ چیز به اندازه دوست و همراه بیخود، ترمز حرکت آدم نیست. مشکل اغلب ما اینه که هم در یافتن دوست خوب، ضعیف و سست و خجالتی هستیم و هم در حذف آدمای بدردنخور همیشه مردد و پادرهواییم.


پادشاهی یکی را صد مرده نان پاره داده بود لشکر عتاب میکردند پادشاه بخود میگفت روزی بیاید که بشما بنمایم که بدانیدکه چرا میکردم چون روز مصاف شد همه گریخته بودند و او تنها میزد گفت اینک برای این مصلحت. آدمی میباید که آن ممیز خود را عاری از غرضها کند و یاری جوید در دین، دین یارشناسیست.  

فیه ما فیه

۱۳ آذر ۹۶ ، ۰۹:۱۷
میرزا قلمدون

گاهی یک هنرمند اثری از خودش به جا میذاره، حرفی می زنه، جمله ای می نویسه

که تأثیر مثبتش از هزار هزار منبر و خطابه و تریبون و حزب بازی و دیپلماسی به مراتب بیشتر و بهتره.

حضور نیافتن اصغر فرهادی در مراسم اسکار در اعتراض به سیاست های کینه توزانه ترامپ ، جای تحسین داره.


زنده باد چنین هنرمندی

۰۹ اسفند ۹۵ ، ۱۳:۲۰
میرزا قلمدون

همیشه ایام محرم و صفر که می رسه، بازهم این سوال ذهنمو پر می کنه که:

« یعنی می شه کسی بتونه یکبار از اول تا آخر اتفاقات عاشورا رو با تأمل و دقت بخونه و زنده بمونه...؟ »

۲۵ آبان ۹۵ ، ۰۸:۰۹
میرزا قلمدون