میرزاقلمدون

پراکنده نویسی های بی در و پیکر

میرزاقلمدون

پراکنده نویسی های بی در و پیکر

میرزاقلمدون

میرزاقلمدون آدمی بود بسیار لاغر، کمی بلند و با خطوط قیافه ای کاملا ظریف و رفتاری در کمال دقت. آدمی که حتا در تکان دادن دست و پا، و گرداندن چشم رعایت جوانب را می کرد و احتیاط های لازم را به عمل می آورد. می کوشید که اگر لباسی بر تن می کند، این لباس اگر آراسته نیست پاکیزه باشد و جامه اگر از شال کشمیر پرداخته نشده، لااقل از ماهوت چرب قبای حاجی بازاری ممتاز باشد.
میرزاقلمدون ها معمولا محجوب و کم رو و مؤدب بودند. با اندک سخن نادرستی سرخ می شدند و بردباری و ادب مخصوصی از خود نشان می دادند. همچنین در همه چیز و همه کار ظرافتی داشتند که هیچ طبقه ای در آن زمان این ظرافت را به کار نمی بست. در عصری که فرضا لقمه های به اصطلاح کله گربه ای متداول بود، میرزاقلمدون بسیار کم غذا می خورد، آهسته غذا می خورد و پاکیزه غذا می خورد.

پرویز ناتل خانلری ـ از کتاب نقد بی غش

طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب در مرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

هوا رو به تاریکی می رفت. دوتایی از لابلای قبرها می گذشتیم. سکوت گورستان احاطه مان کرده بود. او جلوتر حرکت می کرد و من پشت سرش. همان لباس همیشگی تنش بود. پیراهن تترون مشکی و شلوار خاکی. پیراهن مشکی آن روزها لباس همیشگی ما شده بود. به طور ناباوارنه ای روزهایمان سخت می گذشت. هنوز چهلم شهادت عزیزی نرسیده، خبر رفتن عزیزدیگری از راه می رسید.

روزهای تلخی بود. خیلی تلخ...

گفت:‌ کتاب برزخ شهید دستغیب رو پیدا نکردم. تو بازار نیست. داری ش؟

جواب دادم:‌ فردا میارم برات

گفت:‌ پس فردا اعزامه... اگه آوردی باید هدیه بدی،‌ چون شاید نشه دیگه پسش بدم...

* *‌ *

یادم نیست چند روز بعدش از همون مسیر می گذشتم. همون موقع. لابلای قبرها، شاید بیست و چندروز بعد،‌ کمتر و بیشتر. اما زیاد طول نکشید. در همین حدود. سکوت بود و گورستان و صدای زوزه ی باد و هیاهوی شهر از دور. و من از سر خاکش برمی گشتم. تنها


#شهید_علیرضا_پسندیده

۱۶ مرداد ۹۷ ، ۱۰:۱۲
میرزا قلمدون